پادنت دوباره شروع کرد، شما هم دوست دارد کمکمون کنید ؟
درود، خوبید ؟ خوشید؟ نماز روزه هاتون قبول!
جوک هایی از فیسبوک گلچین کردیم که براتون می ذارم! امیدوارم بخندید!
ﭘﺴﺮﻩ ﺗﻮ ﭘﺮﻭﻓﺎﯾﻞ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
ﺗﻮﻟﺪﺕ ﻣﺒﺎﺭﮎ
ﺍﯾﺸﺎﻟﻠﻪ ۹۳۷۸۶۷۳۴۲۶ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﺸﯽ
ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻼﻗﯿﺖ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﻧﺎﺑﻮﺩﻡ ﮐﺮﺩ!
عشقم …
اگه تو رویایی رویاتو بخورم …
اگه خوابی خوابتو بخورم …
اگه میخندی خنده تو بخورم …
… اگه گریه میکنی اشکاتو بخورم …
دوست پسرش جواب داده :
الان تو دستشوییم …
برنامت چیه دقیقا !؟
(من معذرت می خوام…)
یک گنجیشک آبادانی داشته واسه خودش پرواز میکرده، یهو از دور یک عقاب میبینه. میره جلو، بالهاشو باز میکنه، میگه: هو ولک! بالها رو حال میکنی؟! عقابه میگه: برو عموجون، حال و حوصله ندارم. گنجیشکه میگه: نه جون ولک، نیگاه کن هیبت بال رو، رنگ پر رو، حال میکنی؟! عقابه میگه: برو بچه به بازیت برس ، من بهت اشاره کنم همه پرهات میریزه. گنجیشکه از رو نمیره، میگه: ههه! ولک پرهای من بریزه؟! نظاره کن قطر بال رو… صفا کن! عقابه شاکی میشه، یک تلنگر میزنه به گنجیشکه، همه پرهاش میریزه تعادلشو از دست میده سقوط میکنه.
همونجور که داشته لخت مادرزاد میافتاده پایین، داد میزنه: هوو ولک!… حال میکنی هیکل رو.
سرهنگ: اسمت چیه؟
سرباز: ممد
سرهنگ: این چیه دستت؟
سرباز: تفنگ
سرهنگ: تفنگ؟ این مملکتته, آبروته, زندگیته, شرافتته, خواهرته, مادرته, و ….
…… … سرهنگ رو به سرباز دوم : اسمت چیه؟
سرباز: غضنفر
سرهنگ: این چیه دستت؟
غضنفر: این خواهر و مادر ممده
ﺑﻪ ﮐﺎﻓﻪ ﭼﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ
ﻧﮕﺎﻩ ﺳﻨﮕﯿﻨﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺯﺭ ﻧﺰﻥ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ۲ ﻫﻔﺘﺲ ﺍﻓﺘﺘﺎﺡ ﺷﺪﻩ
ﺩﺧﺘﺮﻩ همسایه ﺯﻧﮓ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺯﺩ، ﮔﻔﺖ :
ﻛﻠﻴﺪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻣﻴﺘﻮﻧﻢ ﺑﻴاﻡ ﺗﻮ ﺗﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﻴﺎﺩ؟
ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﺁﺯﻣﻮﻥ ﺍللهیه …
ﮔﻔﺘﻢ ما خونه نیستیم …. درو ﺑﺴﺘﻢ …
غضنفر میره کلاس انگلیسی ازش میپرسن اسمت چی؟ میگه :power god new day می پرسن معنیش چیه ؟میگه :قدرت الله نوروزی
مشتری: این کت چنده؟
فروشنده: ۱۰۰ هزار تومان
مشتری: وای! اون یکی چنده؟
فروشنده: وای وای!!
دیشب رفتیم خونه خالم اینا یه پسر داره اندازه ماکارونی ۴ سالشه …
اومده میگه” این علامت حاکم بزرگ میتی کومان”
… خواستم خر کیف شه احترام گذاشتم.
برگشته میگه تو نمی خواد احترام بزاری …تو از خودمونی زومبه!!!!!!
رستم و سهراب ِ این دوران
چنین گفت رســتم به سهـــراب یل
که من آبـــرو دارم انــــــدر محـــل
مکن تیز و نازک ، دو ابـروی خود
… دگر سیخ سیـخی مکن؛ مـوی خود
شدی در شب امتــــــحان گرمِ چت
بروگــمشو ای خــاک بر آن سـرت
اس ام اس فرستادنت بس نبــــــــود
که ایمـیل و چت هم به ما رو نمـود
رهـا کن تو این دختِ افراسیــــــاب
که مامش ترا می نمــــاید کبــــــاب
اگر سر به سر تن به کشتن دهیـــم
دریغـــا پسر، دستِ دشــمن دهیـــم
چوشوهر دراین مملکت کیمــیاست
زتورانیان زن گرفتـــــن خطـــاست
خودت را مکن ضــــایع از بهــراو
به دَرست بـــپرداز و دانش بجـــــو
دراین هشت ترم،ای یلِ با کـلاس
فقـط هشت واحد نمـودی تو پاس
توکزدرس ودانش، گریزان بـُدی
چرا رشــته ات را پزشـکی زدی
من ازگـــــــــور بابام، پول آورم
که هــرترم، شهـریه ات را دهـم
من از پهلــــــوانانِ پیــشم پـــسر
ندارم بجــز گرز و تیـــغ و ســپر
چو امروزیان،وضع من توپ نیست
بُوُد دخل من هفـده و خرج بیست
به قبـض موبایلت نگـه کرده ای
پــدر جــــد من را در آورده ای
مسافر برم،بنـده با رخش خویش
تو پول مرا می دهی پای دیـــش
مقصّر در این راه ، تهیمیــنه بود
که دور از من اینگونه لوست نمود
چنیـن گفت سهـراب، ایـــول پـدر
بُوَد گفـــته هایت چو شهـد وشکر
ولـی درس و مشق مرا بی خیـال
مزن بر دل و جان من ضــد حال
اگرگرمِ چت یا اس ام اس شویــم
ازآن به که یک وقت دپرس شــویم
آوریل 17, 2013
مارس 31, 2013
مارس 1, 2013
دسامبر 20, 2012