پادنت دوباره شروع کرد، شما هم دوست دارد کمکمون کنید ؟
سلام این پست در مورد زندگی یک مولتی میلیاردر ایرانی ه که توسط سایت پرشین استار تهیه شده و ما این پست رو از سایت اونا کپی برداشتیم!توصیه می کنم حتما بخونید.
اگر نخستین سال های زندگی مشقت بار این تاجر فرش و مولتی میلیاردر ایرانی را در نظر بگیریم و آن را با موقعیت کنونی اش قیاس کنیم، شگفت زده خواهیم شد. کسی که در هفت سالگی و از همان روز اول مدرسه، مجبور می شود پشت دار قالی بنشیند، اکنون با اتکا به خلاقیت و کار طاقت فرسای خودش، یکی از بزرگ ترین تاجران فرش در دنیا است و به قول خودش هربار که برای خرید به بازار تبریز می رود، این بازار را تکان می دهد. آن هم در هنگامه ای که بحران در تار و پود تولید و تجارت فرش دستباف ایران تنیده شده و آمار رسمی دال بر کاهش ۳۳درصدی صادرات این محصول ملی در ماه اول سال جاری است.
من “احد عظیمزاده” هستم. در ۱۰ آذر ۱۳۳۶ در ده اسفنجان در شهرستان اسکو متولد شدم. هفت ساله بودم که پدرم را از دست دادم و یتیم شدم. امکانات مالیمان اجازه نمیداد به مدرسه بروم و فقط پس از رفتن به کلاس اول مجبور شدم پشت دار قالی بنشینم و قالیبافی کنم. تا ۱۳ سالگی روزها قالی میبافتم و شبها درس میخواندم. چارهای نبود، وسع مالی ما جز این اجازه نمیداد.
خاک خوردم و زحمت بسیار کشیدم. در سال ۲ بار بیشتر نمیتوانستیم برنج بخوریم. یک بار روز ۲۱ ماه رمضان و بار دوم شب چهارشنبهسوری. آرزو داشتم یا خلبان شوم یا پولدار و برای رسیدن به این آرزوها بسیار زحمت کشیدم.
کارم را با به دوش کشیدن پشتی و قالیهای کوچک و بردن آن از اسفنجان یا اسکو برای فروش آغاز کردم. در آغاز کار از هرکدام از آنها یک یا دو تومان (نه هزار یا ۲هزار تومان) سود میکردم. پنج سال اینچنین سخت کار کردم. بسیار دشوار بود. اما پشتکار و اعتقاد به هدف با توکل به خدا تحمل سختیها را آسان میکرد. در ۱۸ سالگی توانستم ۲۰ هزار تومان پسانداز کنم، اما فشارها همچنان ادامه داشت تا اینکه مجبور به ترک تحصیل شدم.
غصه یتیمی چون باری سنگین به دوشم بود. (بغض میکند) یتیم هیچکس را ندارد. کارمند، کارگر، بانکی، کاسب و هرکس دیگری شب که به خانهاش میرود دستی به سر و روی بچهاش میکشد. اما یتیم این محبت بزرگ را ندارد. شبها، شبهای جمعه پاهایش را در بغل میگیرد و به انتظار مینشیند. در انتظار آن کس که دستی به سرش بکشد…
در این فکر بودم که سرمایهام را افزایش بدهم تا بتوانم کاری بکنم. میخواستم یک کارگاه فرشبافی راه بیندازم. سراغ پسرعموی پدرم رفتم و از او ۲۰ هزار تومان قرض کردم و ۶۰ هزار تومان هم از بانک وام گرفتم. سرمایهام شد ۱۰۰ هزار تومان یعنی به اندازه یک تراول صد تومانی امروزی.
وقتی این پول دستم آمد تازه به فکر افتادم که چه بکنم. چه ایده جدیدی داشته باشم؟ ماهها فکر کردم. آن روزها چون انقلاب پیروز شده بود تا ۲ سال به هیچ ایرانی پاسپورت نمیدادند. در این مدت فکر کردم و فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم که با صادرات کارم را شروع کنم.
اما هیچ اطلاعاتی نداشتم. شنیده بودم آلمان مرکز تجارت فرش است. ویزا گرفتم و به هامبورگ رفتم و در یک مسافرخانه یا پانسیون مستقر شدم. به سالنها و انبارهای فرش آنجا سرزدم و با سلیقهها آشنا شدم. آنجا به من گفتند ثروتمندان برای خرید فرش به سوئیس میروند. ویزای ۱۵ روزه سوئیس گرفتم و به ژنو رفتم.
زبان هم نمیدانستم. در یک هتل با تاجری آشنا شدم و او ایده اصلی را به من داد: فرش گرد بباف. در آن دوران در ایران فرش گرد بافته نمیشد و کیفیت تولید فرش و رنگبندیها هم مناسب نبود. چای و قهوهام را خوردم و همان روز به ایران برگشتم. به ده خودمان آمدم و ساختمانی اجاره کردم. دستگاه خریدم، با ۱۰ درصد نقد و بقیه اقساط. ابریشم هم قسطی خریدم. انسان باید ریسکپذیر باشد و من هم ریسک کردم. با دست خالی و از هیچ.
شروع به بافتن فرش گرد کردم و چند نمونه که بیرون آمد سر و کله تاجران آلمانی پیدا شد و آنان به اسفنجان آمدند. باور میکنید یا نه؟ در اولین معامله ۶٫۵ میلیون تومان نقد پرداختند و شش میلیون تومان هم چک دادند! آن شب از شدت هیجان نخوابیدم. احساس آن شب را خوب به خاطر دارم. سرمایه ۱۰۰ هزار تومانی من که ۸۰ هزار تومانش قرض بود در کارخانه اجارهای اینچنین سودی نصیب من کرده بود، در اولین قدم… کسب و کارم رونق گرفت و صادراتم را به آلمان، ایتالیا، سوئیس، انگلیس، بلژیک و دیگر کشورها آغاز کردم.
بسیار سفر کردم و ایدههای جدید دادم. از موزههای فرش کشورها بازدید میکردم و از طرحها اقتباس یا از آنها عکس میگرفتم و با الهام از آنها و تلفیق طرحها، ایدههای نو بیرون میدادم. در این مدت سلیقه مشتریان را شناختم. اصول کار خودم را پیدا کردم. من شریک ندارم. هیچگاه نداشتهام و نخواهم داشت. اگر شریک خوب بود، خدا برای خودش شریک میگذاشت.
اصل دیگر من احترام به مشتری است، هر که میخواهد باشد. پیش مشتری مثل سربازی که جلوی تیمسار خبردار میایستد، با احترام میایستم. اتکای خودم اول به خدا و دوم به ایده و تفکر و پشتکار و ریسکپذیری خودم است. بسیار ریسک میکنم، بسیار.
کمی بعد در بازدید از هتلهای معروف جهان تصمیم گرفتم وارد کار ساخت بزرگترین پروژه هتل کشور شوم. تاکنون ۱۸۰ میلیارد تومان در این پروژه سرمایهگذاری کردهام. تمام مصالح این پروژه خارجی و بهترین است. سنگ برزیل، شیشه بلژیک، دستگیره در انگلیس و تاسیسات آلمانی است. کابین چهار آسانسور نیز از طلای ۱۸ عیار است.
پروژه قو الماس خاورمیانه در سلمانشهر مازندران
این هتل ۳۴۰ واحد مسکونی در ۲۵ طبقه، هفت طبقه سالن ورزشی، ۳۴ طبقه هتل، ۷ رستوران روی دریاچه، ۱۰ هزار متر شهر آبی، ۷۰ هزار متر زمین آمفیتئاتر، ۹۰ هزار متر زمین گلف و ۲ باند هلیکوپتر دارد. فقط قرارداد نورپردازی این پروژه با فرانسویها ۹ میلیون دلار است. این پروژه آبروی کشور است و من با افتخار روی آن سرمایهگذاری کردهام. من ایران را دوست دارم. بروید بگردید حتی یک دلار و ریال در خارج کشور ندارم و سرمایهگذاری یا ذخیره نکردهام …
میپرسید چه احساسی نسبت به پول دارم؟ پول دیگر مرا ارضا نمیکند. هدف من کارآفرینی است. تنها در پروژه آن هتل ۶۰۰ نفر به طور مستقیم کار میکنند. من ۲ بار برنده تندیس الماس بزرگترین بیزینسمن جهان شدم و بزرگترین صادرکننده فرش کشور هستم. اما میدانید بزرگترین افتخار من چیست؟ “یتیمنوازی”.
افتخار میکنم ۲ سال خیر نمونه کشور شدم. افتخار میکنم جزو ۱۰۰ کارآفرین برتر کشور هستم. دوست دارم اشتغالزایی کنم. دوست دارم سفره مرتضی علی باز کنم، معتقدم خدا من را وسیله قرار داده است. هماکنون ۱۰۷۰ بچه یتیم را زیر پوشش دارم و با خودم پیمان بستم تا عمر دارم هر سال ۱۰۰ بچه به آنها اضافه کنم. وصیت کردهام وقتی مردم تا ۱۰ سال بعد از عمرم هر سال ۱۰۰ بچه یتیم اضافه شود و مخارج همه یتیمها را از محل ارثم بپردازند.
بعد از ۱۰ سال هم اگر بازماندگانم لیاقت داشتند، راه من را ادامه میدهند. سفره که میاندازیم برای یتیمها و میآیند و غذا میخورند، کیف میکنم. گریه میکنم و حال میکنم.
در یک مراسمی بچهها دورم جمع شده بودند و هر کس چیزی میخواست. در این میان دختربچهای به من نزدیک شد و به جای آن که چیزی بخواهد، فقط خواست دستم را ببوسد. مهرش بدجور به دلم نشست. خواستم فردا بیایند دفترم. آن دختر الان دخترخوانده من است. روی پایم نشست و بابایی صدایم کرد. من به هر دخترم ۵۰ میلیون تومان جهاز دادم و مقرر کردم به این یکی ۱۰۰ میلیون تومان جهاز بدهند. این دست خداست که مهر این دختر را به دل من انداخت. یتیمی سخت است. بهترین ساعات عمر من زمانی است که در خدمت یتیمان هستم. پول را برای چه میخواهیم؟ خدا به ما داده و ما هم باید به بقیه بدهیم.
ما وسیله هستیم. باید بخشید و بیمنت و زیاد بخشید. این توصیه من به همکارانم است. من از زیر صفر شروع کردم. توصیه من به جوانان این است که منطقی فکر کنند. این گونه نبوده که شب بخوابم، صبح پولدار شوم. خاک خوردم و رنج کشیدم و آثار این رنج هنوز در من هست. امیدشان به خدا و فکر و بازوی خودشان باشد. درستکار باشند و تلاش و تلاش و تلاش کنند. این فرمول من است…
ژوئن 27, 2013
ژوئن 4, 2013
می 5, 2013
آوریل 22, 2013
یاشاسین تورک اوغلی احد عظیم زاده.اذربایجان افتخار ایران
با سلام
زندگی نامه جناب آقای احد عظیم زاده را خوندم اشک در چشمانم جمع شد و عمیقا از آن لذت بردم از اینکه یتیم نوازی رو سر لوحه کارشون قراردادن لذت بردم با اینهمه موفقیت در بیزینس گذشته خودشون رو فراموش نکرده اند از خداوندمتعال برای ایشان موفقیت وسلامتی آرزومندم وامید وارم سرمایه داران دیگر هم ایشون رو سرلوحه خودشون قراربدهند که بسیا رخداپسندانه هست .
مظالب اقای عظیم زاده را خوندم خوب واقعا زحمت کشیدند انشالله که همیشه در تمام مراحل زندگیشان موفق باشند ولی ان زمان پول ارزش داشت و خیلی کارها میشد انجام داد ولی الان نه الان برادرزاده من خواهرزاده هایم هر چی دوندگی میکنند باز با سن سی سالگی پول تو جیبیشون را هم گیر نمیارند واقعا اشکم در میاد و امثال اینها زیاد هستند کسانی که خوب به جایی رسیدند از قدیم هستند الان هم هستند ولی کم هستند به هر حال من برای جناب اقای عظیم زاده عزیز ارزوی موفقیت میکنم همیشه شاد و تندرست باشند انشاالله
سلام آقای عظیم زاده لطفا سرمنایه گذاریتان را فقط معطوف به شمال نکنید تبریز شهر خودتان هم خیلی از بیکاری رنج می برد و بچه یتیم زیادی هم در این شهر هست و نیز از شما خواهش می کنم در این شهر هم سرمایه گذاری کنید تا در شهر خودتون هم علاوه بر دار قالی جوانان در سایر شغلها هم مشغول شوند خداوند افرادی مثل شما را در ایران زیاد کند که به فکر بیکاری جوانان هستید با کارآفرینی که میکنید انشاا در تمامی مراحل زندگیتان موفق باشید و ثروتمند تا در راههای مفید سرمازه گذاری کنید ممنون از کسی که این گونه سایت را راه اندازی کرده تا مردم از زندگینامه افراد موفق سرمشق بگیرند شما هم مرفق باشید در کارتان انشاا
سلام
اتفاقا دیروز ۹۲/۴/۹ من پیش آقای عظیم زاده بودم،آشنایی من با او وقتی بود که داشت داخل تلویزیون صحبت میکرد، درباره چطور اینا رسیدم یا ازین حرفا …!من خودم پیوند کلیه کردم با روز به روز گرانی داروها یا پیدا نشدن داروها ، آزمایشات و دیگر خرج و دخل . آدرس آقای عظیم زاده رو گرفتم اتفاقا مسیری که من دکتر میرفتم با آدرس آقای عظیم زاده یکی بود ، خلاصه رفتم پیشش وضیعتم رو گفتم انجمن کمک نمیکنه ، دولت کمک نمیکنه فلان مرکز کمک نمیکنه ، بگذریم ،گفتمو گفتم ، متاسفانه بی نتیجه بود،جواب منفی گرفتم حتی یک قرون،گفت اگه به تو کمک کنم شرکت منو بیرون میکنه …! ازین حرفا
————————————————————–
آیا واقعا آقای عظیم زاده میلیادر است یا نه که به من میگه به تو کمک کنم شرکت اینطور میشه شرکت برشکست میشه…!
اگه واقعا دلسوزه من که ۲روز طول کشید ببینمش ارزش این رو داره که کوچیک کنم خودم رو ، داخل تلویزیون میگه شوخی بازم خوش خنده اما …. ( کسی پیشش رفته مثل من با کسی که پیشش نرفته افکارها با هم فرق میکنه)
من ۲۶ سالمه هر دو ماه یکبار از مازندران میرم تهران پیشه دکتر ، هر دوماه دارو میگیرم، ۱۸/۵/۸۶ بیمارستان لبافی نژاد از اتاق عمل اومدم بیرون قبلش نزدیک ۳ سال دیالیز کردم بازم قبلش چندسال بیمارستانهای مختلفی رفتم کسی بهم کمک نکرد از انجمن گرفتم تا … ! من واقعا و وقعا متاسم به خودم که ادای زندگی کردن رو داریم زندگی میکنیم نه خود زندگی……….. !!!
( به گفته آقای عظیم زاده : پول را برای چه میخواهیم؟ خدا به ما داده و ما هم باید به بقیه بدهیم.)
قصد بحث رو ندارم ولی شما فقط و فقط یک دلیل بگید که با استعانت از همون دلیل بگیم که آقای عظیم زاده باید به شما کمک کنه!
دوست عزیز ، امروزه (منظورم شما نیستید) کلاهبردار و کلاهبرداری زیاد شده و اگر چشم و گوشمون رو باز نکنیم صد درصد گیر همچین فردی می افتیم!
و یک موضوع دیگه: با میلیادر بودن یا نبودن ایشون کاری ندارم و به من هم اصلا مربوط نیست!
در پستی که ملاحظه کردین نوشتیم که از کودکان بی سرپرست و بچه ها بهزیستی حمایت می کنند و خودشون چند نفر از این بچه ها رو به عنوان فرزند خاندگی قبول کردن(نمی دونم این قسمت اشاره شده در پست یا خیر) و توجه بیشتر ایشون روی کودکان ه( نمی دونم به بقیه هم کمک می کنند یا خیر) نه سایر افراد!
+ همیشه حمایت کردن یک فرد به معنی حمایت کردن مالی نیست!
حمایت گاهی می تونه مالی باشه! گاهی عاطفی باشه و….!
ایشالله خدا هم برای شما چاره ای کنه و به مقدار لازم و یا هر مقدار که خودش طلاح می دونه برسونه براتون! آمین
امیدوارم همه مریض ها هم هر چه زودتر خوب بشند…
شاد و موفق باشید
درآروزی سلامتی و بهره برداری ازپروژه الماس قو